کتاب خاطره ی دلبرکان غمگین من.
گابریل گارسیا مارکز
ترجمه : کاوه میر عباسی
چاپ گلشن
چاپ اول-1386
2-252-448-964
اولین تغییر ها به قدری آهسته رخ می دهند که تقریبا به چشم نمی آیند، و آدم کماکان خودش را از درون همان طور که همیشه بوده می بیند ، ولی سایرین از بیرون متوجه دگرگونی ها می شوند.
صفحه ی 13
چشمانش هنوز درخشش بیرحمانه ی سابق را داشتند و از همین جا پی بردم ذاتش تغییری نکرده است.
ص 26
تصورم از جوانی چنان با انعطاف توام بود که هرگز گمان نبردم که خیلی دیر شده است.
ص 36
نوچوانان نسل من چنان به زندگی ولع دلشتند که با جسم و جان خیال پردازی در باره ی آتیه را به فراموشی سپردند.تا واقعیت خشن به انها آموخت آینده آن طور نبود که در رویا می دیدند و در نتیجه دلتنگی و حسرت گذشته را کشف کردند.
ص41 و 42
جوری کلمات را از اعماق وجودم بیرون بکشم که هق هق گریه های درونی ام در متن آشکار نشود.
ص43
روحیه ی حاکم بر شهر همواره چنین می پسندد که دوستی میان سربازان قلمزن خدشه دار نگردد.هر چند سرداران قشون درگیر جنگ های مطبوعاتی باشند.
ص 44
معذب از آزارهای شیطانی که جواب های بجا و کوبنده ای را که به موقع نداده ایم در گوشمان نجوا میکند.
ص49
سن آدم ربطی به سالهای عمرش نداره ، بلکه بسته به احساسشه
ص 63
پی بردم که وسواسم برای آنکه هر چیز سر جایش باشد،هر کار به موقع انجام شود ،هر لفظ سازگار با سبک در جمله بنشیند،حاصل شایسته ی ذهنی منظم نبود،بلکه برعکس ،شگرد پیچیده ی ابداعی خودم بود تا آشفتگی فطری ام را پنهان سازم.کشف کردم که پایبندیم به انضباط را نباید فضیلت دانست زیرا واکنشی است در قبال اهمال کاری ام ، که سخاوت به خرج می دهم تا خستم آشکار نشود،که احتیاط به خرج می دهم چون کج خیالم،که آشتی طلبم ام برای پرهیز از غلبه ی غیظ و غضب سرکوفته ی درونم است،که فقط به این خاطر وقت شناسم که نمی خواهم بفهمند چقدر وقت سایرین را کم اهمیت می دانم.بالاخره اینکه ، کشف کردم عشق حالتی روحی نیست بلکه یکی از نشانه های منطقه البروج است.
ص67-68
اشتباه نکنید : دیوانه های بی خطر پیشگامان آینده اند .
ص69
شهرت خانم خیلی چاقی است که با آدم نمی خوابد ،ولی موقعی که بیدار می شویم همیشه روبروی تخت ایستاده و خیره نگاهمان می کند.
ص71
رابطه ی جنسی دلخوشی ادمیه که عشق را پیدا نکرده .
ص72
از هیچی در این دنیا به قدر جشن های زورکی بدم نمی آید،که در آنها مردم اشک شادی می ریزند،و چاشنی شان آتش بازی،سرودهای ابلهانه ی کریسمس و کاغذ کشی های زینتی است،که اصلا به طفلی که دو هزار سال پیش در آغلی مفلوک به دنیا آمد،ربطی ندارند.
ص77
ناممکن است که سرانجام آنگونه نشویم که سایرین گمان می کنند هستیم. ژولیوس سزار
ص100
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر