به طور اتفاقی فیلمی از شبکه چهارم را نگاه کردم به نام
دادستان.فیلم داستان زندگی و اتفاقاتی بود که برای دادستان شهرستان خوی در
آذربایجان اتفاق افتاده .من منتقد هنری و سینما نیستم بنابراین نمی توانم در موارد
فنی این فیلم اظهار نظر کنم و چنین قصدی هم ندارم.اما از صدا و سیمای کشوری بزرگ
با مردمی فهیم انتظاری بیش از اینها می رود.
کاری با نوع قصه پردازی فیلم ، کلیشه ای و هندی ! بودن بسیاری از صحنه های ان ندارم ، اما جمله ای از شخصیت اصلی داستان بسیار توجهم را جلب کرد.به نظرم یکی از مشکلات بزرگ و عمده ی ما
ایرانیان در عصر کنونی دروغ گوئی و دو رویی است و بدترین نوع این کار دروغ به
خودمان است.به نظر من کسی که نتواند با خودش صادق باشد نه تنها نخواهد توانست به
درستی در اجتماع زندگی کند بلکه در زندگی شخصی نیز با مشکلات فراوانی روبرو خواهد
شد.
بسیاری از مشکلات شخصی و خانوادگی انسانهای عصر کنونی در
جامعه ی ایرانی ناشی از این مشکل به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده است.هنگامی که پایه
و اساس تعامل درونی با خود خودمان بر اساس دروغ شکل گیرد چگونه انتظار داریم
که با اطرافیانمان صادق بوده و بتوانیم روابط اجتماعی درست و نرمالی را پایه ریزی
کنیم.در حالی که اساس و ستون روابط انسانی صداقت و یک روئی است .
به هر حال در یکی از صحنه های این فیلم یکی از دوستان
اداری دادستان ، از او می خواهد به دلیل وضعیت خاص حرفه ایش اقدام به حمل اسلحه با
خود نماید تا در مواقع لزوم بتواند از خود دفاع کند.جوابی که شخصیت اصلی فیلم یا
جناب دادستان می دهد بسیار جالب توجه است:
او گفت : به چه دلیل با خود اسلحه حمل کنم در حالی که از
آن استفاده نخواهم کرد.زیرا من هیچگاه نخواهم توانست به یک انسان شلیک کنم.
فکر میکنم منظور ایشان این بود که من نخواهم توانست کسی
را بکشم.جدای از این که شلیک کردن با یک اسلحه به یک انسان حتما مستلزم کشتن او
نیست و می توان به قصد دفاع از خود شلیک کرد و مهاجم را زخمی نمود و یا اصلا او را
ترساند در هر حال هر شلیکی مستلزم کشتن
طرف مقابل نیست .
از سوی دیگر آیا تصور اینکه فردی که به عنوان دادستان یک
شهرستان در اعدام متخلفین شرکت مینماید و جان دادن یک انسان را نظاره میکند دارای
طبعی آنقدر لطیف باشد که نتواند به یک انسان آنهم برای نجات جان خودش شلیک کند کمی
مضحک نیست ؟
هدف من این نیست که در مورد اعدام انسانها و یا اقدام
دادستان یه عنوان یک انسان در محکوم کردن یک انسان دیگر به مرگ اظهار نظر کنم.و یا در
مورد درستی و یا نادرستی اعدام و کشتن و یا نکشتن انسانها نظری بدهم. اساسا این
بحث نیز ارتباطی با انچه که مطرح کردم ندارد.اماآیا بهتر نیست شخصیت هایی که در صدا و سیمای ایران به
خورد مردم داده می شود بهتر از اینها شخصیت پردازی شوند؟ نشان دادن شخصیتهایی با
تضاد های درونی و قهرمان جلوه دادن آنها چه کمکی به اصلاح ساختار فرهنگی جامعه خواهد کرد؟
سالها پیش به عنوان بازرس گوشت در کشتارگاه شهرمان شروع
به کار کردم . با گذشت چند ماه از شروع کارم در کشتارگاه و البته با توجه به اینکه به
عنوان یک بازرس گوشت هیچ نقشی در کشتار حیوانات زبان بسته نیز نداشتم کم کم احساس
کردم که عوض شده ام . دیدن هر روزه ی مرگ ، خون ، کشتار و ........... تاثیر عجیبی
بر روحیاتم گداشته بود .توان من در تحمل صحنه های کشتار حیوانات ، حتی با دلیل
محکم و محکمه پسند تامین غذای انسانها ، بیشتر از چند ماه نبود و به خواست خود به
قسمت دیگری منتقل شدم.حال چگونه ممکن است کسی که نظاره گر صحنه ی اعدام و گرفتن
جان انسان دیگری است وحتی خود یکی از عواملی است که در صدور و اجرای حکم اعدام به
طور مستقیم موثر است نتواند به خاطر دفاع از جانش به مهاجم شلیک نماید؟آیا این
تناقض در شخصیت نیست؟آیا درست است که چنین شخصیتهایی را با چنین تناقضات آشکاری به
عنوان الگو به مردم معرفی کرد؟ایا این ترویج دروغگویی در جامعه نیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر