منهم
مثل همه ی ایرانی ها عمه ای دارم با
اندامی کوچک ، قلبی بزرگ و پاهایی کوچک ولی فرز و سریع.شاید به همین دلیل هم باشد
که یه کم زیادی عجول و کم حوصله ت.
این
عمه جان ما به دلایلی کاملا محرمانه در عنفوان جوانی از زمین و زمان قهر میکند و
دیگر به هیچ عنوان به هیچ جانداری از جنس مذکر روی خوش نشان نداده و لاجرم دوشیزه
باقی مانده اند.به عبارت عوامانه ی قضیه و خیلی خودمانی اگر بخواهم عرض کنم این
یعنی اینکه ایشان ترشیده اند.
ایشان
در این جهان خاکی با معدود افرادی از جنس خائن پیشه و شیطانی مذکر روابط حسنه ای
دارند که یکی دو نفر از این افراد موصوف در فوق عبارتند از بنده ، برادر عظیم
الشان و فرزندان مذکر مان و البته داماد خانواده جناب حسین اقا.
این
روابط بسیار بسیار حسنه است به گونه ای که گاهی بنده ی کمترین احساس میکنم که تنفر
زیادی از سایر همجسنان نابابم باعث فوران زیادی و نابجای احساسات حسنه در رابطه ی
فیمابین گردیده است به گونه ای که گاهی باعث خط خطی گردیدن مکان بسیار نامناسبی از
اعصابمان می گردد. در اینگونه از موارد ناچارا به حربه ی دفاعی همیشگیمان متوسل
گردیده و سر به جیب تفکر فرو برده و خود را کر و لال نشان داده و از مهلکه گریزان
میگردیم.
اما
به طور کلی و به عادت مهندسان محاسب جمع دو طرف رابطه و در نهایت تقسیم آن بر دو و
به دست آوردن میانگین این طرف و آن طرف قضیه منجر به این نتیجه می گردد که عادات
پسندیده و صفات حمیده جناب ایشان بر عادات خدای ناکرده منزجر کننده ی ایشان چربیده
و این بنده را وادار به در و گوهر افشانی در پیشگاه نامزد محترم و در ایام آسمانی
و رویاییی نامزدی نموده و اینگونه از خودمان در افشانی نمودیم که :
این بنده ی کمترین در این جهان خاکی
دارای سه فقره مادرم (نفر سوم خاله ای در همین مایه ها) با اظهار این عبارت دهان
گشاد نامزد عزیز تر از جان گشادتر گردیده و چنان به اینجانب نگریست که انگار چهار
شاخ را رویت می فرماید !!!! با حدس اثار و عواقب نامیمون این رویداد، هر چه سریعتر
به توضیح مطلب سعی نموده و اظهار نمودیم که : بابا منظورم اینه که عمه و خاله ام
هم درست عین مادرم هستند.
ذکر
این خاطره شیرین که منجر به بازسازی قیافه ی بسیار دیدنی و جالب نامزد وقت و همسر
کنونی و انبساط خاطر گردید از آن جهت است که میزان ارادت خود را به عمه ی محترمه
بیان نموده و ایشان را به اندازه ی فهم و شعور خود ثنایی گفته باشم و بازهم با
استفاده از حس ششم و توانایی عجیبم در پیش بینی وقایع اینده ، خود را از آثار و
عواقب نامیمون احتمالی مترتب بر ذکر مطالب ذیل مصون بدارم.
در
میان رفتارهای بسیاری که از عمه ی محترمه سر میزند و واقعا این بنده ی کمترین در درک
و تحلیل آنها خود را به اندازه ی کافی نا توان و احمق و بی شعور حس میکنم .رفتاری
است که به قول امروزی ها end .......... بدبختی من از
همینجاست چون واقعا سردر گم و بیچاره از تجزیه و تحلیل این رفتار نمی دانم چه نامی
بر آن گذاشته و آن را end چه بنامم ؟
ماجرا
از زمانی اغاز می گردد که مهمانی ما را به قدوم مبارک خود مفتخر نماید که البته به
دلایل بسیاری این اتفاق در خانواده و البته در خانه موروثی و پدری ما که اکنون محل
زندگی مادر بزرگوار ، من و خواهرم و البته متعلقات من و خواهر گرامی است بسیار بسیار فاصله زمانی کوتاهی دارد.در این
هنگام عمه ی محترمه نیز که به دلیل نزدیکی بسیار به خانواده و مادر عزیزم تقریبا
تمامی اقوام و دوستان مادر را شناخته و البته از طرفی دوستان و اقوام پدری نیز که
جای خود داشته و با ایشان قرابت خانوادگی دارند. از خانه ی خود نقل مکان موقت نموده
در خانه ی ما رحل اقامت میافکند . تااینجای قضیه نه تنها هیچ اشکال و ایرادی ندارد
که بسیار خوب و میمون و مبارک است و نهایت ارزوی تمامی ما و حتی مهمان محترم نیز
حضور عمه ی محترمه است .مسئله ی اصلی از
اینجا آغاز می گردد؛عمه ی عزیز اینجانب در
این هنگام به دلیلی که تا کنون بر اینجانب مجهول است و تاکنون با این عقل و فهم
ناچیز نتوانسته ام که برای آن دلیلی منطقی کشف نمایم مهمانان موصوف را به صرف یک
وعده ی غذا در کلبه ی درویشیش دعوت می نماید.لذا برای تدارکات مهمانی مذکور یک
نیمروز قبل از نزول اجلال مهمانان به خانه اش ، منزل ما و به تبع آن مهمانان را
نیز ترک نموده و به کلبه ی درویشیش بر گشته و شروع به کار مینماید.در این حال ما
نیز مجبوریم به همراه مهمانانمان به خانه ی عمعه ی محترمه نزول اجلال فرماییم و پس
از صرف وعده ای غذای بسیار خوشمزه و دست پخت عمه جانمان به خانه امان برگردیم زیرا
که ما نیز به دلیل همراه ی مهمان و شاید دلیل ناشناخته ی دیگری که تا کنون موفق به
رمز گشایش نشده ام !! مجبوریم در تمام مدت اجرای این نمایش در سلک خدم و حشم
مهمانان درآییم.به هر حال پس از صرف غذا و اتمام مهمانی ، مهمانان و خدم حشم آنان –اینجانبان
حقیر-به محل اصلی مهمانی رجعت می فرماییم.!!!!!
در
این میان انچه که تا کنون بر این حقیر سراپا تقصیر مجهول مانده و تا کنون موفق به کشف
راز ان نشده ام فلسفه ی اجرای مراسم یک مهمانی در وسط یک مهمانی دیگر است.
!!!!!!!!!!!!