۱۳۹۲ فروردین ۱, پنجشنبه

عمه جان


منهم مثل همه ی ایرانی ها عمه  ای دارم با اندامی کوچک ، قلبی بزرگ و پاهایی کوچک ولی فرز و سریع.شاید به همین دلیل هم باشد که یه کم زیادی عجول و کم حوصله ت.
این عمه جان ما به دلایلی کاملا محرمانه در عنفوان جوانی از زمین و زمان قهر میکند و دیگر به هیچ عنوان به هیچ جانداری از جنس مذکر روی خوش نشان نداده و لاجرم دوشیزه باقی مانده اند.به عبارت عوامانه ی قضیه و خیلی خودمانی اگر بخواهم عرض کنم این یعنی اینکه ایشان ترشیده اند.
ایشان در این جهان خاکی با معدود افرادی از جنس خائن پیشه و شیطانی مذکر روابط حسنه ای دارند که یکی دو نفر از این افراد موصوف در فوق عبارتند از بنده ، برادر عظیم الشان و فرزندان مذکر مان و البته داماد خانواده جناب حسین اقا.
این روابط بسیار بسیار حسنه است به گونه ای که گاهی بنده ی کمترین احساس میکنم که تنفر زیادی از سایر همجسنان نابابم باعث فوران زیادی و نابجای احساسات حسنه در رابطه ی فیمابین گردیده است به گونه ای که گاهی باعث خط خطی گردیدن مکان بسیار نامناسبی از اعصابمان می گردد. در اینگونه از موارد ناچارا به حربه ی دفاعی همیشگیمان متوسل گردیده و سر به جیب تفکر فرو برده و خود را کر و لال نشان داده و از مهلکه گریزان میگردیم.
اما به طور کلی و به عادت مهندسان محاسب جمع دو طرف رابطه و در نهایت تقسیم آن بر دو و به دست آوردن میانگین این طرف و آن طرف قضیه منجر به این نتیجه می گردد که عادات پسندیده و صفات حمیده جناب ایشان بر عادات خدای ناکرده منزجر کننده ی ایشان چربیده و این بنده را وادار به در و گوهر افشانی در پیشگاه نامزد محترم و در ایام آسمانی و رویاییی نامزدی نموده و اینگونه از خودمان در افشانی نمودیم که :
          این بنده ی کمترین در این جهان خاکی دارای سه فقره مادرم (نفر سوم خاله ای در همین مایه ها) با اظهار این عبارت دهان گشاد نامزد عزیز تر از جان گشادتر گردیده و چنان به اینجانب نگریست که انگار چهار شاخ را رویت می فرماید !!!! با حدس اثار و عواقب نامیمون این رویداد، هر چه سریعتر به توضیح مطلب سعی نموده و اظهار نمودیم که : بابا منظورم اینه که عمه و خاله ام هم درست عین مادرم هستند.
ذکر این خاطره شیرین که منجر به بازسازی قیافه ی بسیار دیدنی و جالب نامزد وقت و همسر کنونی و انبساط خاطر گردید از آن جهت است که میزان ارادت خود را به عمه ی محترمه بیان نموده و ایشان را به اندازه ی فهم و شعور خود ثنایی گفته باشم و بازهم با استفاده از حس ششم و توانایی عجیبم در پیش بینی وقایع اینده ، خود را از آثار و عواقب نامیمون احتمالی مترتب بر ذکر مطالب ذیل مصون بدارم.
در میان رفتارهای بسیاری که از عمه ی محترمه سر میزند و واقعا این بنده ی کمترین در درک و تحلیل آنها خود را به اندازه ی کافی نا توان و احمق و بی شعور حس میکنم .رفتاری است که به قول امروزی ها end  .......... بدبختی من از همینجاست چون واقعا سردر گم و بیچاره از تجزیه و تحلیل این رفتار نمی دانم چه نامی بر آن گذاشته و آن را end  چه بنامم ؟
ماجرا از زمانی اغاز می گردد که مهمانی ما را به قدوم مبارک خود مفتخر نماید که البته به دلایل بسیاری این اتفاق در خانواده و البته در خانه موروثی و پدری ما که اکنون محل زندگی مادر بزرگوار ، من و خواهرم و البته متعلقات من و خواهر گرامی است  بسیار بسیار فاصله زمانی کوتاهی دارد.در این هنگام عمه ی محترمه نیز که به دلیل نزدیکی بسیار به خانواده و مادر عزیزم تقریبا تمامی اقوام و دوستان مادر را شناخته و البته از طرفی دوستان و اقوام پدری نیز که جای خود داشته و با ایشان قرابت خانوادگی دارند. از خانه ی خود نقل مکان موقت نموده در خانه ی ما رحل اقامت میافکند . تااینجای قضیه نه تنها هیچ اشکال و ایرادی ندارد که بسیار خوب و میمون و مبارک است و نهایت ارزوی تمامی ما و حتی مهمان محترم نیز حضور عمه ی محترمه  است .مسئله ی اصلی از اینجا آغاز می گردد؛عمه ی  عزیز اینجانب در این هنگام به دلیلی که تا کنون بر اینجانب مجهول است و تاکنون با این عقل و فهم ناچیز نتوانسته ام که برای آن دلیلی منطقی کشف نمایم مهمانان موصوف را به صرف یک وعده ی غذا در کلبه ی درویشیش دعوت می نماید.لذا برای تدارکات مهمانی مذکور یک نیمروز قبل از نزول اجلال مهمانان به خانه اش ، منزل ما و به تبع آن مهمانان را نیز ترک نموده و به کلبه ی درویشیش بر گشته و شروع به کار مینماید.در این حال ما نیز مجبوریم به همراه مهمانانمان به خانه ی عمعه ی محترمه نزول اجلال فرماییم و پس از صرف وعده ای غذای بسیار خوشمزه و دست پخت عمه جانمان به خانه امان برگردیم زیرا که ما نیز به دلیل همراه ی مهمان و شاید دلیل ناشناخته ی دیگری که تا کنون موفق به رمز گشایش نشده ام !! مجبوریم در تمام مدت اجرای این نمایش در سلک خدم و حشم مهمانان درآییم.به هر حال پس از صرف غذا و اتمام مهمانی ، مهمانان و خدم حشم آنان اینجانبان حقیر-به محل اصلی مهمانی رجعت می فرماییم.!!!!!
در این میان انچه که تا کنون بر این حقیر سراپا تقصیر مجهول مانده و تا کنون موفق به کشف راز ان نشده ام فلسفه ی اجرای مراسم یک مهمانی در وسط یک مهمانی دیگر است. !!!!!!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر